سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخا


لینک دوستان

صهبا
مهندسی سخت افزار ( وبلاگ اصلی)
مهندسی سخت افزار

لوگوی دوستان




تعداد بازدید

v امروز : 0 بازدید

v دیروز : 11 بازدید

v کل بازدیدها : 75739 بازدید

فهرست موضوعی یادداشت ها

91/7/24 :: 2:42 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آیت الله حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانیابتدای رفاقت ما با مرحوم آقای علامه از سال 1365 قمری بود . ما در قم طلبه بودیم . استاد ما حاج شیخ جواد خندق آبادی هم مباحثه آقای علامه بود .آقای علامه قبل از این که قم بیایند ، در تهران منبر می رفتند . مرحوم آیت الله بروجردی که قم آمدند آقای علامه و آقای خندق آبادی برای استفاده ی درس ایشان به قم آمدند. آشیخ جواد خندق آبادی کسی بود که مرحوم آقای بروجردی به او خیلی نظر داشت ؛ نه فقط استاد بود بلکه از اولیاء و اهل تهجد و اهل حال بود . آقای علامه سلیقه ی خاصی داشت و با هرکسی رفیق و هم مباحثه نمی شد فقط با ایشان بود. با ما هم سلام علیک داشت .

قرآن می گوید : فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون . چرا از هر قومی عده ای به مراکز علمی کوچ نمی کنند تا تفقه در دین پیدا کنند و وقتی نزد قوم خود برگشتند آن ها را انذار نمایند شاید دست از گناه بردارند . رسول خدا (ص) به امیرالمومنین (ع) فرمودند: یا علی لأن یهدی الله بک رجلا واحدا خیر لک من الدنیا و ما فیها یا (خیر لک مما طلعت علیه الشمس.) یا علی اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند ، برای تو بهتر است از دنیا و آن چه در دنیاست ( یا از آن چه آفتاب بر آن طلوع می کند.)

من فکر می کنم امامت جماعت شغل نیست مگر در کنار آن تربیت یا تدریس یا تألیف و تصنیف باشد . در قدیم علمایی بودند که مردم را تربیت می کردند ، مثل حاج سید مهدی قوام ، مرحوم شاه آبادی ، حاج آقا یحیی سجادی ، آقای سرخه ای ، آقای برهان و حاج مقدس . روحانی باید شغلش انذار باشد . آقای علامه به این آیه عمل کرد . در قم هم که بود رساله ی توضیح المسائل را نوشت . مردم رساله های قدیم را نمی فهمیدند . مثلا نوشته بود یکی از مطهرات ازاله ی عین نجاست از بدن حیوان صامت است . آقای علامه این را تبدیل کردند به بر طرف شدن عین نجاست از بدن حیوانات . خلاصه ایشان با نوشتن توضیح المسائل خدمت بزرگی کردند.

خدمت دیگر ایشان تاسیس مدرسه ی علوی بود که جوان های زیادی را تربیت کردند . ابتداهم که از قم آمده بودند ونک ، مرا دعوت کردند هفته ای یک شب در باغ نو حاج محمود زاهدی برای جوان ها مسأله و حدیث بگویم . خود ایشان هم می نشستند . برای من تشک انداخته بودند . من کنار ایشان روی زمین نشستم . ایشان خوشش آمد . مرحوم حاج میرزا باقر پدر آقای علامه قرآن می خواند ، بعد من صحبت می کردم . بعضی شب ها ماشین بود من به تهران بر می گشتم ولی بعضی شب ها که ماشین نبود ، منزل آن مرحوم استراحت می کردم .

آمیرزا محمد باقر برای من نقل کرد که یکی از دوستانش پسرش را اروپا فرستاده بود . وقتی پسرش برگشته بود ، آن فرد گفته بود : آمیز محمد باقر ، خوش به حالت پسرهای تو خوب هستند ، جلوی تو راه نمی روند . آقای علامه هیچ وقت جلوی پدرش راه نمی رفت. وقتی هم می خواست بلند شود یا بنشیند ، اجازه می گرفت ولی پسر من اروپا رفته و حالا که برگشته ، اگر کسی از او بپرسد : این شخص کیست ؟ می گوید : نوکرمان است و عارش می شود که بگوید : پدرم است .

آقای علامه خیلی مقید به تربیت بود و شغلش از اول هدایت و نصیحت مردم بود خصوصا جوان ها . گاهی هم مسائل بهداشتی راتذکر می داد. تابستانی شهرستانک بودیم ، ایشان برای من نان سنگک آورد و فرمود : نان سنگکِ بیات از نان لواشی که تازه از تنور در آمده بهتر است . خودش هم خیلی بی ریا می رفت و خرید می کرد . پیاده روی هم زیاد می کرد و سلامتی ایشان هم به خاطر پیاده روی بود و با این که از من بزرگتر بود اما از من تند تر و محکم تر راه می رفت .

 


نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

لوگوى وبلاگ

سخا

وضعیت من در یاهو

یــــاهـو

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh